
گفتگو با سارا روح اللهی ورنوسفادرانی.پا به رکاب.هفته نامه صبح اندیشه شماره489 هشتم دی ماه 1403
10,000 تومان
گفتوگو با سارا روح اللهی بانوی دوچرخه سوار سدهی که چندین کشور جهان را رکاب زده است؛
پـا بـه رکاب
لینک گفتگو:sobhandishe.ir
لینک pdf نشریه
https://goftemanandishemoaserpub.ir/shop-
resources/W 1uuAdwpT2/pages/2024/12/25/489_11zon.pdf
***
اشاره:
شگفتیهای زندگی را باید لابلای همین اتفاقات معمولی جستجو کرد. گاهی یک اتفاق یا آشنایی کوچک، به مسیری با شکوه ختم می شود و زندگی را دگرگون میکند. از همین اتفاقهای کوچک باید به آشنایی سارا روح اللهی با دوچرخه و بعد با گروههای دوچرخه سواری محلی و شهری و استانی یاد کرد که بعدا او را به گردشگری دنیا با دوچرخه سوق داده است. اهمیت کار سارا روح الهی نه تنها در بعد فردی است بلکه از نظر تشویق جوانان و بخصوص بانوان در دست یابی به اهداف بزرگ اهمیت دارد. غلبه بر ترس پیامد این تصمیم است.
از سوی دیگر در قرن بیست و یکم دیپلماسی عمومی و فرهنگی از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. شاید به نظر برسد که پیمودن کشورهای جهان با دوچرخه صرفا یک علاقه شخصی است اما همین علاقه شخصی در بعد جهانی به معرفی مردم، فرهنگ و جغرافیای کشور به مردم جهان می شود. اهمیت این بخش از سفر سارا روح اللهی کمتر از بقیه بخش های آن نیست. سارا روح الهی ورنوسفادرانی دختر سده(خمینی شهر) دارای کارشناسی گرافیک و کارشناسی ارشد صنایع دستی است. بانویی تحصیلکرده که طراح گرافیک و مدرس عکاسی و نرم افزارهای گرافیک است و هزینه های زندگی را از این طریق تامین می کند. او به تازگی از مالزی بازگشته و «هفته نامه صبح اندیشه» فرصت را مغتنم دید تا درباره گردشگری جهان با دوچرخه با او به گفتگو بنشید و بابت این گفتگو سپاسگزار است.
***
نقطه آغاز آشنایی شما با دوچرخه به عنوان وسیله سفر کی بود و از چه طریقی بوده است؟
سفر با دوچرخه به دور دنیا همیشه آرزوی کودکیام بود، اما راستش را بخواهید، دقیقاً یادم نیست چرا چنین رویایی در سر داشتم. چون حتی عکس دوچرخه سواری که سفر میکنه را هم ندیده بودم، پنج سال پیش دوباره این آرزو در ذهنم زنده شد و تصمیم گرفتم آن را به واقعیت تبدیل کنم. یک دوچرخه خریدم و پس از مدتی تمرین و یادگیری اصول سفر با دوچرخه ، برای اولین بار به همراه یک گروه حرفهای سفرم را شروع کردم.
-خانواده، دوستان و همشهریان چقدر مشوق یا مانع شما در سفر با دوچرخه به تنهایی بوده اند؟ یعنی به دلیل ملاحظات فرهنگی و اجتماعی چون شما یک خانم هستید و همچنین نگرانی از خطرات احتمالی؟
تا حالا هیچوقت به تنهایی با دوچرخه سفر نکردهام و همیشه همراه یا همراهانی در کنارم بودهاند. در مورد خانوادهام باید بگویم که خیلی خوششانس بودم، چون هرگز مانعی بر سر راه سفرهایم ایجاد نکردند و همیشه مشوقم بودند. البته فکر میکنم به خاطر خطرهای احتمالی جاده همیشه نگرانم هستند، بهویژه مادرم، اما اجازه نمیدهند این نگرانیهایشان سد راه مسیر من شود.
دوستانم نیز همواره پشتیبان و مشوق من بودهاند.
به طور کلی معتقدم نباید اجازه داد ملاحظات فرهنگی تبدیل به سدی در مسیر زندگیمان شوند. همیشه سعی کردهام از کلیشههای رایج جامعه فاصله بگیرم، رویاهایم را دنبال کنم و آنها را زندگی کنم. در این مسیر، بارها ناچار شدهام برخلاف جریان حرکت کنم و برای این کار انرژی زیادی صرف کنم ولی فکر میکنم همه این تلاش ها ارزشش را داشته.
چرا این سبک سفر را انتخاب کرده اید؟
این سبک سفر را انتخاب کردم، چرا که سرشار از شگفتیها و تجربههایی ناب است. سفر با دوچرخه، با توجه به سرعت کم فرصتی ارزشمند برایم فراهم کرد تا بیواسطه با طبیعت اطراف ارتباط برقرار کنم. در این نوع سفر، تمام شرایط جوی را با تمام وجودم احساس میکنم؛ از سرمای زمستان گرفته تا گرمای سوزان تابستان، از آفتاب تند تا بارش برف و باران. ارتفاع، مسیر باد، و لحظه طلوع یا غروب خورشید معنای عمیقتری برایم پیدا میکنند و من را به طبیعت متصل میکنند. دوچرخهسواری برای من تنها یک وسیله برای گذر از مسیر نیست؛ بلکه مانندکلیدی است که قفل زندگی واقعی مردم محلی را برایم باز میکند، مردم زیادی من را به خانههایشان دعوت میکنند و من با سبک زندگی و آداب و رسومشان آشنا میشوم. این ارتباط مستقیم با مردم باعث شد که من در مراسمهایی چون عروسی، تشیبع جنازه یا جشنهای خانوادگی و ملی و مذهبی حضور داشته باشم، مراسمی که شاید هیچ توریست دیگری امکان تجربه آنها را پیدا نکند. این لحظات ارزشمند برای من همان معجزه دوچرخهسواری است، تجربهای فراتر از یک نوع سفر معمولی. در حال حاضر سفر با تورهای گردشگری با چمدانی کوچک و بلیطی برای رسیدن سریع به مقصد برایم شادیبخش نیست. مگر میشود به سرزمینی قدم گذاشت و جادههایش را نادیده گرفت؟ مگر همه چیز محدود به ساختمانهای تاریخی، موزههای لوکس، برجهای مدرن یا رستورانها و پارکهای تفریحی است؟
من زندگی واقعی را در جادهها یافتهام؛ جایی که هر لحظهاش درسی از زندگی است.
درس استقامت را وقتی گرفتم که کیلومترها سربالایی رکاب زدم، به امید رسیدن به پناهگاهی قبل از تاریک شدن هوا برای خوابی راحت، من مهربانی را زمانی حس کردم که رانندهای با توقف اتومبیلش، مرا به یک چای یا غذایی ساده دعوت کرد؛ مزهای که طعم خالص انسانیت می داد، من شادی زندگی را وقتی درک کردم که مردم برایم دست تکان می دادند و لبخندی خالص به من هدیه میکردند. معنی اعتماد را وقتی فهمیدم که شخصی غریبه که حتی زبان مرا نمیدانست، در خانهاش را برای ما باز کرد و با غذای گرم و مکانی امن از من پذیرایی کرد. همسفر خوب را وقتی شناختم که همه لحظاتش را صرف "ما" میکرد، نه "من". انتخاب من، دوچرخه است؛ با تمام سختیها، چالشها و خطراتش. سفری که به من کمک کرده بیشتر خودم را بشناسم، نقاط ضعف و قوت وجودم را کشف کنم. این انتخاب سبب شده فرهنگها و ادیان متفاوتی را ببینم و تفاوتها را از نزدیک لمس کنم. سفری که مرا شکرگزار داشتههای کوچک و بزرگ زندگی کرده است.
بفرمایید که جهانگرد دوچرخه سوار زن بودن آیا در دیگر کشورها هم یک نوع اتفاق متفاوت حساب می شود؟
تا جایی که من تجربه کردم، به نظر میرسه که برای مردم بسیاری از کشورها، دوچرخهسواری زنان موضوع خاصی نیست، اما اینکه یک زن ایرانی دوچرخهسوار باشه، بسیار عجیب و غیرمنتظره تلقی میشه.
- تا کنون در سفرهای داخل ایران با دو چرخه به کجاها سفر کردید؟
من با دوچرخه به استانهای گیلان، مازندران، گلستان، آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی، اردبیل، زنجان، قزوین، تهران، البرز، مرکزی، اصفهان، فارس، بوشهر، هرمزگان، لرستان، سیستان و بلوچستان، یزد، قم و همچنین جزایر کیش، قشم، هرمز و هندورابی سفر کرده ام
- سفرهای خارجی شما به چه کشورهایی بوده است؟
ترکیه، گرجستان، ارمنستان، امارات، عمان، هند، تایلند ومالزی
- به عنوان یک بانو، چه چالشها و خطراتی را در سفرها تجربه کردید؟
سفر با دوچرخه پر از چالشهای متعدد است، اما این مشکلات برای همه دوچرخهسواران، صرفنظر از جنسیت، یکسان هستند. شخصاً احساس نمیکنم که صرفاً به دلیل زن بودن با دشواری اضافهای مواجه باشم. مهمترین معضلی که با آن دستوپنجه نرم میکنم مربوط به پاسپورت ایرانی من است که سفر به کشورهای دیگر را برایم بسیار پیچیده و سخت میکند. در سفرهای قبلی، یکی از چالشهای بزرگ من زبان انگلیسی بود که خوشبختانه با تمرین و تلاش آن را برطرف کردم و اکنون میتوانم روانتر انگلیسی صحبت کنم. از چالشهای دیگر میتوان به پیدا کردن مکانی امن برای خوابیدن پیش از تاریک شدن هوا اشاره کرد؛ فرقی ندارد تصمیم به کمپ زدن داشته باشم یا اقامت در هتل، یافتن جای مناسب همیشه یکی از دغدغههای اصلی است. چالش بعدی، آسیبپذیری شدید ما در جادههاست. بهعنوان دوچرخهسوار، دائماً باید مراقب عبور و مرور خودروها بود، زیرا کوچکترین اشتباهی میتواند به تصادف و پایان تمام ماجرا ختم شود. همچنین، تجربه غذاهای محلی و متنوع فرهنگهای مختلف گاهی اوقات دشوار است. این مسئله وقتی بیشتر حس میشود که تفاوت زیادی بین غذاهای محلی و عادتهای غذایی همیشگی وجود داشته باشد، بهویژه اگر این شرایط برای مدت طولانی ادامه پیدا کند. یکی دیگر از چالشهای مهم در چنین سفرهایی، برخورد با سگهای کنار جاده است که گاه دردسری جدی برای ما دوچرخهسواران ایجاد میکنند
- چالش تامین هزینه های سفر را چگونه رفع می کنید؟ آیا سازمان یا نهادی از شما حمایت می کند؟
تا به حال هیچ گونه حمایتی از سوی سازمان یا نهادی دریافت نکردهام و تمام هزینهها را شخصا تأمین کردهام. من یک طراح گرافیک و مدرس عکاسی و نرمافزارهای گرافیکی هستم. وقتی در سفر نیستم، با تمام توان کار میکنم تا بتوانم هزینههای سفرهایم را پسانداز کنم. البته این کار چالشبرانگیز است و گاهی موفق نمیشوم مبلغ کافی پس انداز کنم در چنین مواقعی مجبور میشوم از بانکها یا صندوقهای قرضالحسنه وام بگیرم تا بتوانم به سفر بروم. برای بسیاری از افراد سخت است که درک کنند چطور میشود با همه پول پسانداز شده و حتی وامگرفته، به سفر رفت، اما من سالهاست که این سبک زندگی را انتخاب کردهام و به خاطر همین شرایط مالی همیشه مجبورم بین سفرهایم وقفه هایی داشته باشم، طولانیترین سفری که تاکنون داشتهام سه ماه بوده است، و پس از آن مجبور شدم برای مدتی به کار بازگردم تا هزینه سفر بعدی را تأمین کنم، این روش زندگی برای خیلی از مردم غیرقابل باور هست چون در جامعهای که بیشتر مردم به دلیل شرایط اقتصادی با نوعی ترس از آینده مواجه هستند، من این ترس را کنار گذاشتهام و تصمیم گرفتهام در لحظه زندگی کنم.
- مهمترین دستاورد سفر شما هم از نظر شخصی و هم از نظر فرهنگی بعنوان فردی که از یک جامعه متفاوت به جوامع دیگر مسافرت می کنید چه بوده است؟
سفر با دوچرخه همچون نمادی از خود زندگی است؛ پس از سختی، آسانی از راه میرسد. وقتی با تلاش بسیار از یک سربالایی در جاده بالا میروی، بعد از آن سرازیریای در انتظارت است که با لذتی وصفناپذیر همراه میشود. گاهی اوقات، اتفاقی که در ابتدا بدشانسی به نظر میآید، بعد از مدتی به یک تجربه خوب تبدیل میشود. هر لحظه به این فکر میکنم که این، شبیه زندگی است. چنین سفرهایی برای من تجربیاتی ارزشمند به همراه داشتهاند. دیدگاهم نسبت به زندگی به کلی دگرگون شده و اکنون احساس میکنم افق دید بازتر و عمیقتری نسبت به گذشته دارم.
پذیرش من نسبت به باورها و عقاید مختلف مردم افزایش یافته، صبوریام بیشتر شده و اشتیاق فراوانی برای کشف گوشههای ناشناختهتر این جهان یافتهام. اعتقاد دارم که هنوز چیزهای بسیاری وجود دارند که باید ببینم، لمس کنم و از آنها بیاموزم
همچنین فکر میکنم موفق شدم تصویر واقعی ایران را به مردم کشورهای دیگر نشان بدهم؛ تصویری از اینکه ایران در حقیقت چگونه است. بسیاری از مردم دنیا اطلاعات چندانی درباره ما و فرهنگ غنی ایرانی ندارند. حتی برخی تصور میکنند که ایران یک کشور عربی است، دائماً درگیر جنگ است، مردمش در خانههای بدون امکانات یا حتی در چادر زندگی میکنند، و گاهی تعجب میکنند که چطور من توانستهام دوچرخه و تلفن همراه داشته باشم.
- اگر دختر خانمی بخواهد مسیر شما را دنبال کند چه توصیه ای برای او دارید و چه راهنمایی هایی را برای تصمیم او مفید می دانید؟
به نظر من، هر فردی که قصد دارد سفر با دوچرخه را آغاز کند، باید پیش از هر چیز از نظر جسمی و ذهنی آمادگی لازم را داشته باشد. ابتدا باید آموزشهای مورد نیاز را فرا بگیرد و سپس برای کسب تجربه، سفرهای ابتدایی خود را با گروههای دوچرخهسواری شروع کند.
- برنامه های آینده شما برای سفر با دوچرخه چیست؟
دوچرخهام را فعلاً در کوالالامپور گذاشتهام و تصمیم دارم در آینده به آنجا بازگردم تا سفرم را به سمت اندونزی ادامه دهم. برنامه دیگری که اکنون در حال آمادهسازی آن هستم، سفری از سده به آمستردام است. این سفر به ویزای شینگن و برنامهریزی کاملاً دقیق نیاز دارد و برای آماده کردن مقدمات سفر نیاز به زمان دارم، البته پیش از این دو سفر، بیشک چندین سفر کوتاه و جذاب با دوچرخه در ایران خواهم داشت.