
هفته نامه صبح اندیشه شماره 498 تاریخ 11 اسفند 1403.منیر سلطانپور: شعر پروین اعتصامی، شورش علیه هر نوع استبدادی است
10,000 تومان
منتخب مطالب
منیر سلطانپور:
شعر پروین اعتصامی، شورش علیه هر نوع استبدادی است
هشتمین نشست ادبی« واژه در ضیافت اندیشه» هشتم اسفندماه در سالن کتابخانه الغدیر برگزار شد. منیر سلطانپور در این نشست شعر پروین اعتصامی را شورش علیه هر نوع استبدادی عنوان کرد و گفت برای پروین سه شاخصه عدالت، استبداد ستیزی و اخلاق مهمترین اصول هنری او بود. متن سخنرانی او در ادامه از نظر میگذرد:
«پروین اعتصامی در سال ۱۲۸۵ در کوران حوادث نهضت مشروطه متولد شد به خاطر نمایندگی اعتصام الملک در دوره دوم مجلس شورای ملی خانواده پروین از تبریز به تهران مهاجرت کردند پروین دوران دبستان و دبیرستان را در تهران گذراند دوران دبیرستان او در دبستان آمریکایی دختران سپری شد، مدیر مدرسه آمریکایی در مصاحبهای میگوید پروین پیش از آنکه به مدرسه ما بیاید معلومات فراوانی داشت و بسیج چیزها میدانست.
منزل آنها در تهران محفل ادبی ادبای آن زمان مثل ملک الشعرای بهار، دهخدا، اقبال آشتیانی، سعید نفیسی و ... بود.
پروین در سال ۱۳۱۳ با یکی از خویشاوندان پدریش ازدواج کرد همسرش افسر شهربانی و مردی تندخو و ناآشنا به عوالم هنری بود عمر این ازدواج دو ماه و نیم بود
پروین نامههایی به مهکامه محصص (شاعر و خوشنویس ایرانی و فعال حقوق زنان) مینویسد. بین مهکامه و پروین دوستی بوده و نامههای آن دو به هم معروف است. در یکی از این نامهها مینویسد: عزیزم یک ماه پس از عزیمت بنده به کرمانشاه معلوم شد که شخصی که میبایست تمام عمر با او زندگی کنم مبتلا به افیون بوده است و هیچ یک از افراد خانواده ما از ابتلای او به تریاک اطلاعی نداشته است و از این عیب فاحش او بیخبر بودند. بنده به برادرم که از روسیه به تهران آمده بودند اطلاع دادم و خواستم مسئله را به حضرت خداوندگاری آقا و حضرت علیه خانم جان بگوید و تقاضا کردم که مرا از ا ین زندگی رهایی دهند و در نهایت با پذیرفتن و پرداخت هزینههایی این ازدواج به جدایی انجامید.
این ازدواج آثار مخربی در روحیه پروین پدید آورد که بازتاب آن در برخی از اشعارش نمایان است:
ای گل تو ز جمعیت گلزار چه دیدی
جز سرزنش و بدسری خار چه دیدی
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت
غیر از قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی.
درباره خلقیات و شخصیت پروین هم نکات قابل توجهی وجود دارد. مثلاً سعید نفیسی که به خانه پدری پروین رفت و آمد داشته میگوید: پروینی که من بارها و بارها دیدم قیافه بسیار آرام داشت. با تعنی و وقار خاصی جواب میگفت و مینگریست. هیچ گونه شتاب و بیحوصلگی در او ندیدم. چشمانش بیشتر به زیر افکنده بود. یاد ندارم در برابر من خنده کرده باشد. وقتی که شعر او را تحسین میکردی با کمال آرامش میپذیرفت، نه وجد و نشاطی مینمود و نه چیزی میگفت. هرگز یک کلمه خودستایی از او نشنیدم و رفتاری که بخواهد اندک نمایش برتری بدهد از او ندیدم.
در سال ۱۳۰۵ یک مرد آمریکایی با پروین مصاحبه میکند. بعد از مصاحبه آن مرد راجع به پروین نوشته است: پروین فوق العاده کمرو بود. درکم نورترین گوشه اتاق نشسته بود و در تمام مدت یک ساعت و نیم که من حضور داشتم چهره خود را زیر حجاب پوشانده بود. وقتی برای خداحافظی با او دست دادم از وحشت نزدیک بود هلاک شود.
به همین سبب عدم موافقت پروین را با تقاضای پروفسور محمد اسحاق، دانشمند هندی، که میخواسته با پروین به عنوان یک زن سرشناس ایرانی ملاقات کند میتوان به حساب شرم و کمرویی فوق العاده پروین گذاشت.
پروین اعتصامی حدود ۶۵۰۰ بیت شعر دارد. اشعارش شامل قصاید، قطعات، غزلها و مثنویهاست. آنچه درباره پروین بیشتر توجه ما را برمیانگیزد قطعات اوست. از نظر شیوه پرداخت مناظرات پروین که اغلب در قالب قطعه است مورد اقبالترین اشعار اوست. پروین از میان قالبهای شعر فارسی قطعه را جهت بیان مسائل و مطالب اجتماعی مناسبتر دانسته و موجودات جاندار و بیجان را در برابر هم قرار داده و با شیوه مناظره نیازها و مسائل زمان خود را جهت ارشاد و راهنمایی بیشتر به تصویر کشیده است. در اغلب مناظرات پروین هر کدام از دو طرف مناظره تنها در یک نوبت سخن میگویند و این نشانگر آن است که شاعر بیش از آنکه بخواهد دو طرف مناظره را در فضا و شرایطی واقعی قرار دهد که بارها فرصت دفاع از خود را داشته باشند به بیان نظرات و عقاید از پیش تعیین شده خود میپردازد.
در مناظرات پروین گاه دو سوی مناظره مقابل و متضاد هم هستند مثل امید و ناامیدی، عالم و نادان، موی سفید و موی سیاه... و گاه ظاهراً متضاد نیستند مثل نخ و سوزن، قاضی و همسرش، بنفشه و لاله. اما شاعر در این موارد نیز معمولاً ویژگیهای متضادی را در آنها مییابد و با تمرکز بر آن ویژگیها مناظرهاش را خلق میکند.
از درخشانترین و ارزشمندترین قطعات پروین که به صورت مناظره سروده شده است قطعه مست و هوشیار است. پروین در این قطعه قاضی و داروغه و والی و تمام مقررات آنها را مورد تمسخر قرار میدهد و رسوا میسازد:
گفت نزدیک است والی را سرای آنجا شویم
گفت والی از کجا در خانه خمار نیست
گفت تا داروغه را گویم در مسجد بخواب
گفت مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست
گفت دیناری بده پنهان خود را وارهان
گفت کار شرع کار درهم و دینار نیست
پروین قطعه دیگری دارد که بسیار درخشان است به نام دزد و قاضی. شاعر در این شعر ضمن متهم کردن قضات به عنوان کسانی که آگاه به قوانین فقه اسلامند و در عین حال به غارت خلق مشغولند دلیل جرم متهمان را نیاز و بدبختی میداند:
حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیو قاضی را به هرجا خواست برد
و در جایی دیگر از این قطعه میگوید:
گفت آن زرها که بردستی کجاست
گفت در همیان تلبیس شماست
گفت آن لعل بدخشانی چه شد
گفت میدانیم و میدانی چه شد
گفت پیش کیست آن روشن نگین
گفت بیرون آر دست از آستین
در واقع در این قطعه قاضی نیست که دزد را محکوم میکند. دزد است که قاضی و به عبارت صحیحتر دستگاه عدالت جامعه را محکوم میکند. دستگاه قضایی گرفتار تباهی بوده و از جمله شایعترین فسادها در این دستگاه رشوهخواری بوده و هست. این رفتار در میان قضات گویی در تاریخ اجتماعی ایران سنت شده بود. به گونهای که پیامدهای این سنت به عهد پروین نیز رسیده این رفتار نهادینه شده را در تاریخ اجتماعی ایران میتوان در گفتار امام محمد غزالی دید ا حدی که وی معامله با قاضیانی که اموالشان را از راه رشوه و ربا و مال حرام جمع میکردند ممنوع کرده بود.
پروین با جرات معایب اجتماعی را بیان میکند. با بی باکی و رشادت، ظلم و ستم سلاطین مستبد و وطن فروش و حکام را به باد انتقاد گرفته است. بیلیاقتی سلاطین قاجار اوضاع کشور را چنان آشفته ساخته بود که از هر کوی و برزن فریاد بلند بود و انقلاب مشروطه از دل آن بیرون آمد. پروین با تقبیح ظلم و بیداد حاکمان، مشروعیت سیاسی را زیر سوال میبرد.
عبدالعظیم ساعدی میگوید: پروین حتی آنجا که بنا به ملاحظاتی ناگزیر از چکیده گویی و غیر مستقیم گویی شده باز هم همچنان محکمتر از سیاسیگویان هم عصرش مثل عشقی و فرخی پا به میدان گذاشته است.
پروین قطعه دیگری دارد به نام «صاعقه ما ستم اغنیاست». در این قطعه کشاورزی به فرزند خود پند و اندرز میدهد. پروین در این قطعه در لابلای گفتگوی کشاورز با فرزندش به بیاخلاقیهای طبقه حاکم و محرومیتهای فرودستان اشاره میکند.
ملک الشعرای بهار راجع به این قطعه میگوید که در این قطعه پروین تنها شعر نمیگوید. این قطعه تاریخ است، واقعیت است. تنها وضع دهقانان ایران در مقابل مالکین نشان داده نمیشود بلکه وضع عمومی رنجبران کشور ما بیان میشود».
در این برنامه که تمام عوامل آن را بانوان تشکیل می دادند چند تن از بانوان شاعر معاصر نیز شعر خواندند.
***
گفت وگو با دکتر علیرضا امینی موسیقی پژوه،
زیر و بم موسیقی و رژیم شنوایی بر بدن
اشاره:
خوراک بهعنوان نخستین اصل زیستی آدمی با موسیقی که همواره در بطن زندگی انسانها و جوامع بشری وجود داشته، از جنبههایی پیوند دارد. «موسیقی و گامها بهعنوان غذای روحی طبق آنچه که در نسخ خطی، کتابهای کهن و مقالات آمده است بر طبایع بدن آدمی نیز تأثیرگذار است و در ایران منابعی وجود دارد که در آن به درمان برخی بیماریها از طریق گوشههای موسیقی اشاره شده است.» این بحث بخشی از صحبتهای دکترعلیرضا امینی، موسیقیدان و موسیقیپژوه، نبضشناس، طبعشناس و پزشک عمومی است که از جنبههایی به تحقیق پیرامون رابطه موسیقی با رژیم انسان و تغذیه جسم و روح پرداخته است. در ادامه گفتوگوی ما با او را میخوانید.
گفت وگو از شیما خزدوز
چه رابطهای درمیان موسیقی و خوراک وجود دارد؟
موسیقی مبحثی است از علوم انسانی که زیرمجموعه هنر، باورها و عادتها قرار میگیرد همچنان که میبینیم که در متن تمام فعالیتهای اجتماعی نیز میتواند باشد و گاهی باید باشد. درباره عنصر غذا قبل از اینکه به غذای روح بپردازیم، این را باید بگوییم که در گذشته موسیقی و ترانه برای ایجاد باور و بیان عادت درمیان مردم استفاده میشده است. برای مثال ترانه «اوستا چلوکبابی» استاد ایرج خواجهامیری یا یکسری ترانههایی که برای برخی از مشاغل در دوره پهلوی همچون جگرکی، بلالفروشی، سمنوفروشی، بستنیفروشی، آجیلفروشی و غیره سروده شده است. البته موسیقی و ترانه برای بسیاری از مشاغل وجود دارد اما برای مشاغل وابسته به غذا که با عادتها و باورهای مردم در ارتباط بوده همچنین تنها تفریح دستهجمعی مردم محسوب میشده، ماندگار شده است. شما اگر دورهم جمع شوید و راجعبه سیاست و مذهب صحبت کنید، اختلاف ایجاد میشود اما غذا تنها تفریح دستهجمعی ما ایرانیان است که برروی آن اتفاقنظر داریم. که من در زمینه ترانه مشاغل هم کاری در قالب گردآوری آثار انجام دادهام. از طرفی ممکن است در رستورانهایی برای جذب مشتری موسیقی هم پخش شود.
برای مثال در رستورانهای مدرن جهان از تاثیر موسیقی با ریتم کند یا تند در ساعتهای شلوغ و خلوت در راستای نگهداشت بیشتر یا کمتر مشتری در سالن استفاده میکنند. اما اگر بخواهیم از این کارکردهای موسیقی فراتر رویم به موسیقی در ساحت تخصصی خودش میرسیم و ارتباط آن با ارتزاق روحی و اینکه چه تأثیری بر فیزیولوژی بدن فرد میتواند بگذارد.
نکته مهم اینکه در روح ما گیرندههایی وجود دارد که این گیرندهها برای فرستندههای هوشمند آماده شدهاند. بهعبارتی گیرندههای مغز و گیرندههای عاطفی که بر تمام بدن ما تأثیر دارد و برای نوع خاصی از موسیقی بهصورت شعورمند آماده شده است. یعنی اگر به فرانسه بروید و در رستورانی ردیف میرزاعبدالله با سهتار، نی یا کمانچه بزنید هیچکس نهتنها واکنش نشان نمیدهد بلکه ممکن است بلند شود و برود؛ چون به آن موسیقی باوری ندارد و گیرندهاش آماده نیست و برعکس وقتی در رستورانهای دربند و درکه نوازنده دورهگرد مینوازند چون ترانهها و تصنیفهایشان را مردم دوست دارند از آن لذت هم میبرند. از این رو میگویم که گیرندههای موسیقی در ذهن ما برای دریافت نوعی از موسیقی تربیت شده است. از سویی روح ما بهعنوان یک عنصر باشعور از بسیاری جهات در فقر است و شبیه آدمی است که از قحطی آمده است و این قحطی عاطفه، توجه، شادی، قحطی لذت از مناظر، قحطی لذت از هنر و موارد دیگر است و روح ما نیاز دارد که سیراب شود و برای این سیرشدن، موسیقی ابزاری است که میتواند روح را آرام یا آشفته کند و یا برای آن چالش بهوجود آورد و ما فعلا بخش آرامش را بهعنوان یک غذای روحی مدنظر داریم. و موسیقی و گامها بهعنوان یک غذای روحی طبق آنچه که در نسخ خطی و در کتابهای قدیمی مثل نسخ صفیالدین ارموی، کتاب بهجتالروح، کتابهای ابوعلیسینا و بسیاری دیگر از کتابها و مقالات به نقل از افلاطون و علمای دیگر آمده است بر طبایع بدن آدمی تأثیر دارد و این تأثیر موسیقی بر طبایع آدمی است که ما را با علمی تحت عنوان «آروماتراپی» یا «رایحهدرمانی» نیز آشنا میکند. در این زمینه در کتاب سینوهه نزدیک به 700 نوع بو و ضماد گیاهی معرفی شده که از آن بو برای بهبود دردها استفاده میکنند. اگر دقت کنیم در طب قدیم ما هم زمانی که کسی بیهوش میشد، زیر بینیاش کاهگل میگرفتند که به هوش بیاید. طبق علم آروماتراپی، بو در مغز میکروفرکانس ایجاد میکند و آن میکروفرکانس برروی بخش هدف در مغز تأثیر میگذارد و منشاء اثر میشود. برای مثال از این طریق کسی که بیهوش شده به هوش میآید. در این رابطه اگر به زنندگی برخی بوها دقت کنید، مثل بوی آمونیاک یا بوی ادرار متوجه میشوید که این بوها هشداردهنده هستند چون میکروفرکانس دارند. درنتیجه وقتی میکروفرکانسها در یک بو برای ما منشاء اثر باشند، پس خود موسیقی که سرشار از میکروفرکانس و فرکانس است هم در ایجاد آشفتگی، آرامش، چالش و یا هر سه بر بدن تأثیر دارد. و بررسی این سه مورد ما را به مبحثی تحت عنوان موسیقی و درمان میرساند که البته منظور این نیست که اگر سردرد داشتیم، پنج دقیقه آواز گوش کنیم، بهبود مییابیم بلکه موسیقی یک زمینهساز برای عدم ابتلا و ایجاد سپر دفاعی برای عدم ورود عوامل پاتوژن یا آسیبزا به بدن و مثل واکسیناسیون است. اگر در مملکت ما فضای پژوهشی وجود داشت، یکسری زوجهای آماده به تهییج یعنی زوجهایی که خیلی زود عصبی میشوند را به کمک مراکز مشاوره به یک میز شام با موسیقی و یک میز شام بدون موسیقی دعوت و سپس برخورد آنها را در تعاملات دوسویه در رفتار اجتماعیشان ارزیابی میکردیم. نکته اینکه ما در عنصر موسیقی بحث پیشگیری و ایجاد حفاظ صوتی برای عدم وجود برخی پاسخها در رفتار و عادات شنونده را نیز داریم. شما اگر به بازار مسگرها بروید، چند دقیقه بیشتر دوام نمیآورید، اما اگر برای کسی که در بازار مسگرها کار میکند، موسیقی پخش کنید متوجه میشوید که به بسیاری از موسیقیها هیچ واکنشی نشان نمیدهد، چون در مغز او حفاظی ایجاد شده و این یعنی در انسان یک گیرنده و یک عنصر تطابق وجود دارد. از این رو است که به آثار موسیقی هم میگوییم: «رژیم شنوایی» چون اثری مانند اثر تغذیهای بر بدن دارد و ما با این رژیم شنوایی میخواهیم مواجهه کنیم. جالب است که این رژیم در اولین برخورد با بدن که در نسخ خطی معرفی شده است، ماجراها دارد. برای مثال گفته شده که صبح روز جنگ دستگاه چهارگاه بنوازید، چراکه چهارگاه در فرد تهییج عواطف و آشفتگی ایجاد میکند؛ بهقدری که طرف تمایل دارد سر یک نفر را از تنش جدا کند؛ بنابراین سرباز اگر چهارگاه بشنود، آماده جنگ میشود. اما اگر برای این سرباز، آواز دشتی بگذارید با سرباز دشمن روبوسی هم میکند و از مزاحمت ایجادشده پوزش میطلبد، چون آواز دشتی، مهر و آشتی میآورد. و این مبحث تاثیر موسیقی بر بدن و عملکرد گیرنده است که از جنبه روانشناسی هم آزمونپذیر است اما متقن نیست. چون آدمی هست که حتی با شنیدن دستگاه ماهور هم خوی جنگی پیدا میکند یا آدمی که با چند پنجه بر ساز چنگ هم آرام میشود، چون طبایع آدمها متفاوت است. پس موسیقی هم میتواند عوارض داشته باشد. اکنون در گذر از این منظر عاطفی و تأثیرات ضمنی موسیقی که استثناپذیر هم است، به عنصری تحت عنوان «موسیقی و درمان» میرسیم که در جهان و بالطبع ایران بیشتر به درمان بیماریهای سایکوتیک با موسیقی کلاسیک توجه شده است. برای مثال موزیکتراپ، سوئیت رمینور باخ را برای بیماران مانیک دپرسیو تجویز میکند و کیبورد و انواع سازها را برای آنها پخش میکنند و با کمی تخلیه انرژی بهبود مییابند. چون این بیمار مشکل عدم توجه داشته است. پس نمیتوانیم این درمان را وابسته به سوئیت رمینور باخ بدانیم. از طرفی در موسیقی کلاسیک هیچ سند تاریخی در تأثیر درمان وجود ندارد اما در قومیت ما و در منطقه ایران فرهنگی که منظور ایرانی است که از یک سو با ترکها و از یک سو با هندیها و از یک سو با عربها هم درارتباط است و همراه با جایگاه و ریشه فرهنگی مشترک است، برای مبحث «موسیقی ایرانی و درمان» نسخ خطی هم وجود دارد، همچنان که ما در مراسمهای بومی مختلفی آیینی همچون آیین «زار» را نیز داریم.
شما در این رابطه پژوهشی انجام دادهاید؟
من در بخش مخزن نسخ خطی کتابخانه مجلس در زمان مرحوم استاد حائری پژوهش انجام دادم و از آنجایی که استاد حائری بر محتوای نسخ اشراف داشت، در این زمینه به من کمک کرد و ازمیان 9 نسخه خطی که مجموعهای از مقالات بود که من برای پژوهش بررسی کردم، در 7 مورد مقالاتی درباره موسیقی و درمان وجود داشت که هم به بیماریهای سایکوتیک یا روانی و هم به بیماریهای سوماتیک یا تنی و بدنی و هم به بیماریهای سایکوسوماتیک یا روانتنی اشاره داشت. برای مثال در یک مورد اشاره شده بود که گوشه حجاز برای درد گوش و حبسالبول مناسب است. که البته اینجا هم منظور ما از موسیقی و درمان، پیشگیری و کنترل است. گرچه ممکن است موسیقی بتواند در درمان هم کمک کند اما نه تا زمانی که مورد آزمون قرار نگیرد. و چرا میگوییم باید مورد آزمون قرار بگیرد؟ به این دلیل که وقتی میگوییم گوشه حجاز، منظورمان کدام حجاز است؟ حجازی که سیدحسین طاهرزاده خوانده، حجازی که آقاحسینقلی زده، حجازی که میرزاعبدالله زده، حجازی که پرویز یاحقی زده یا حجازی که عبداللهخان دوامی خوانده؟ کدام حجاز و کدام مشکل حبسالبول؟ آیا بیمار عفونت مجاری ادراری دارد، مشکل دفع ادرار و سنگ دارد ، یا حبس ادرار در کلیه دارد یا پروستات دارد؟ پس در این مبحث هم موسیقیشناسی، هم بیماریشناسی و هم آزمون روی بیمار باید انجام شود.
نسخههای خطی تا کجا پیش رفتهاند؟
این موضوع تا همینجا بیشتر پیش نرفته و در ادامه نیاز به یک بنیان پژوهشی بزرگ دارد که البته نمیتوانیم با ارگانهای سیاستگذار درباره موسیقی گفتوگو کنیم حتی اگر خیلی مهم باشد و بتوانیم پیرامون آن در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشیم. وقتی در جشنواره آوینیون فرانسه به حاجقربان سلیمانی جایزه میدهند، چرا ما با وجود این نسخ خطی در دنیا حرف نزنیم. همانطور که به کتاب قرابادین کبیر در بخش نسخهشناسی و داروشناسی سنتی مراجعه میشود پس این نسخ هم میتواند به همان روال مورد استفاده و استناد قرار گیرد.
آیا این مدل پژوهشها در کشورهای دیگر هم انجام نشده است؟
بعید است و البته در ایران هم در حوزه موسیقیدرمانی به جز مراسم بومی مثل مراسم «زار» که در جنوب کشور وجود دارد، کاری در این زمینه انجام نشده و مراسم زار هم درباره خارجکردن روح پلید یا حالتی مثل مالیخولیا از بدن بیمار است. اما ما اصلا در حوزه سایکوسوماتیک در هیچ کجای دنیا سخنی در رابطه با موسیقی نداریم و تنها پژوهش، پژوهشی است که سالها برای آن میجنگم و در انجمنهای مختلف میگویم که موسیقی کلاسیک کافی نیست، چون بیمار ایرانی، موسیقی ایرانی میخواهد و نمیتوانید او را با موسیقی کلاسیک درمان کنید. البته یکسری آلبوم تحت عنوان «موسیقی آرامش» هم به بازار آمده که فایده چندانی ندارد چون اگر آن بیمار یک تکنوازی سهتار عبادی را هم گوش کند، همان حال را دارد. ما اگر نگاه پژوهشی به موسیقی ایرانی داشته باشیم، متوجه میشویم، بهقدری موسیقی خودمان قوی و تأثیرگذار است و برای آن اسناد وجود دارد که میتوانیم از آن کارکردهای درمانی هم بیرون بکشیم.
شما در این مبحث تا کجا پیش رفتهاید؟
روند کار من نیاز به همکاری سازمانها دارد. برای مثال همکاری دانشکدههای توانبخشی، علوم پایه پزشکی یا انجمن موسیقیدرمانی و انجمنهای روانشناسی. این درحالی است که در انجمن موسیقیدرمانی اصلا موسیقی ایرانی را نمیشناسند و بر موسیقی کلاسیک و غربی تمرکز دارند و مسلم است که دربرابر این پروژه مقاومت میکنند. ما به کار دانشگاهی نیاز داریم تا کارگروهی درنظر گرفته شود که کار نسخهشناسی و بیماریشناسی انجام دهند و گروه پایلوت و نمونه هم دراختیار پژوهشگران باشد تا این نسخهها را برروی آنها آزمایش کنند. برای مثال یک گروه دانشگاهی یا یک مرکز شنواییسنجی 20 مریض با بیماری مشابه پیدا کند و 10 نفر را بهعنوان شاهد قرار دهند و برروی 10 مورد کار کنند و نتیجه مشخص گردد و نشست و سخنرانی هم انجام شود. کاری که من تا امروز انجام دادهام این است که مجموعهای را آماده کردهام تحت عنوان «نغمههای شافی» که قرار است در این اجرا 15 تصنیف و ترانه ایرانی قدیمی و محبوب براساس گوشههایی که در نسخ خطی به آن اشاره شده است، روی صحنه اجرا و تأثیرات درمانی آن بیان شود. روند کار به این صورت است که در سخنرانی اول گوشهها را معرفی میکنم و بعد حاضران باتوجه به کاتالوگی که حاوی نام گوشهها است و دردست دارند متوجه میشوند که هر نغمهای که میپسندند به دلیل چه خصوصیت طبع روحی و بدنی آنها است و چه کمکی میتوانیم از نسخ خطی تاریخی، مقالات و منابع دراینرابطه بگیریم. البته در حدود سال 1379 یک استاد راهنما و یک دانشجوی موسیقی با کمک و مدیریت یک پزشک بیهوشی یک نمونه آزمایش اینچنینی را انجام دادهاند که نتیجه بهعنوان پایاننامه منتشر شده و در بخش پایاننامههای کتابخانه دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران وجود دارد. روند کار آنها به این صورت بوده که زیر عمل ای.بی.جی گازهای خونی شریانی بیماران را اندازهگیری و زیر بیهوشی برای بیماران قرائت قرآن، آواز محمدرضا شجریان و سهتارنوازی احمد عبادی را پخش کردند و سپس دوباره گازهای خونی شریانی را اندازهگیری کردند تا متوجه شوند که موسیقی چه تأثیری بر بدن دارد و جالب است که بیماران به هر دو عنصر آواز ایرانی و نغمات قرآنی واکنش مشابه نشان دادند و درصد اکسیژن خون آنها افزایش یافت و این بیماران پس از اینکه به ریکاوری منتقل شدند، بهتر به هوش آمدند و تهوع کمتر و ریکاوری مطلوبی داشتند.
شما در طرح خود رابطه بین موسیقی و طبع بدنی آدمها را نشان میدهید و آن چیزی که باعث میشود موسیقی را دوست داشته باشند؟
بله دقیقا. چون موسیقی براساس طبایع آدمی است و بیماریشناسی هم طبق طبعها است. در این مبحث موضوع اخلاط چهارگانه که اختلال در آنها اساس بیماریها محسوب میشود، مطرح است. در اخلاط چهارگانه گفته میشود که چهار طبع آدمی در خون یا دم، بلغم، سودا و صفرا زمانی که بههممیریزد، ما بیمار میشویم. از سویی نخستین نمود جالب درارتباط موسیقی و درمان هم نبض انسان است و وقتی پزشک نبض بیمار را میگیرد یعنی اولین راه تشخیص احوالات فرد ریتم و کیفیت نبض است. گرچه پزشکان نسل جدید ما هیچکدام نبضشناسی نمیدانند چون اغلب رساله نبضشناسی ابوعلیسینا را نخواندهاند و دانش و حکمت این درک و دریافت را هم ندارند، نبض را میگیرند و میشمارند که بدانند چندتا میزند و مریض تب دارد یا ندارد و تنها متخصصان داخلی قلب تاحدودی کیفیت نبض را میشناسند و به بیماریشناسی آن واقف هستند. درحالی که طبق رساله نبضشناسی ابوعلیسینا در مسیر عبور نبض از زیر انگشت و در محل لمس، سلولی وجود دارد که از تمام بدن تصویر میگیرد و هربار که این سلول از زیر دست نباض میگذرد، حاوی اطلاعتی درباره بدن است. این موضوع عجیب، نخستین نکته درباره ارتباط موسیقی و بدن انسان است.
طرح این موضوع در سطح جهان، چه واکنشی از طرف مجامع علمی بههمراه دارد؟
در کشورهای گوناگون از بعد اقتصادی نسبت به طب سنتی ما نگاه بسیار خوبی وجود دارد. برای مثال ما اسطوخودوس داریم که کشورهای دیگر عود و دمنوش آن را میسازند و میفروشند ولی ما از آن غافل هستیم. به نظر من موضوعاتی که من در زمینه موسیقی و درمان و در پروژه «نغمههای شافی» انجام میدهم اگر معرفی شود، سفارتها و دانشگاههای جهان در جریان قرار بگیرند و حرکت بزرگی دررابطه با آن انجام شود، مطمئن هستم علاوه بر اینکه در داخل کشور عنصر موسیقی، بدن و رژیم صوتی یک جنبه علمی پیدا میکند، پژوهشگران جهان هم روی این قضیه کار میکنند و کارکرد موسیقی ایرانی را بهعنوان یک یافته جدید بشر امروز مورد استناد و تجویز قرار میدهند و ما در مقام اصدار یک هنر اصیل ملی میتوانیم، رشتهای درخور در طب جایگزین به دنیا معرفی کنیم.