
هفته نامه8 صبح اندیشه شماره 509 تاریخ10 خرداد 1404 ابراهیم اسماعیلی اراضی در نشست «واژه در ضیافت اندیشه»، حسین منزوی را باید با حسین منزوی شناخت
15,000 تومان
ابراهیم اسماعیلی اراضی در نشست «واژه در ضیافت اندیشه»،
حسین منزوی را باید با حسین منزوی شناخت
هفتم خرداد 1404یازدهمین جلسه از سلسله نشستهای «واژه در ضیافت اندیشه» در کتابخانه عمومی الغدیر برگزار شد. این نشست به پاسداشت مقام ادبی حسین منزوی از شاعران بزرگ معاصر اختصاص داشت. در این مراسم ابراهیم اسماعیلی اراضی، شاعر و نویسنده و از همراهان نزدیک حسین منزوی درباره شعر و اندیشه او سخنرانی کرد. اسماعیلی سخنان خود را با خوانش غزلی از حسین منزوی آغاز کرد:
«بی تو به سامان نرسم ، ای سر و سامان همه تو
ای به تو زنده همه من ، ای به تنم جان همه تو
من همه تو ، تو همه تو ، او همه تو ، ما همه تو
هر که و هر کس همه تو ، این همه تو ، آن همه تو
من که به دریاش زدم تا چه کنی با دل من
تخته تو و ورطه تو و ساحل و توفان همه تو
ای همه دستان ز تو و مستی مستان ز تو هم
رمز میستان همه تو راز نیستان همه تو
شور تو ، آواز تویی ، بلخ تو ، شیراز تویی
جاذبه شعر تو و جوهر عرفان همه تو
همتی ای دوست ! که این دانه ز خود سر بکشد
ای همه خورشید تو و خاک تو ، باران همه تو
تا به کجایم بری ای جذبه ی خون ! ذوق جنون !
سلسله بر جان همه من ، سلسله جنبان همه تو
با درود و مهر و سپاس از تک تک عزیزانی که به نام حسین منزوی در کنار هم هستیم و حضور استاد نازنینم دکتر مهدی نوریان که با همه مشغلهها و خستگیها تشریف آوردند و اینکه چقدر عزیز و نازنین هستند و با سپاس از همه عزیزان که در این جلسه تشریف دارند.با اینکه خودم دوستتر داشتم که موضوع خاصی را ارائه کنم اما بنا به موضوع این برنامه، سعی می کنم درباره زیست و اندیشه های منزوی سخن بگویم. حسین منزوی اساسا خیلی علاقهای نداشت که جزو دار و دسته خاصی شناخته شود که این موضوع به خانواده و تربیت او باز میگردد.
حسین منزوی اگر چه از خانواده برخورداری نبود اما خانواده اش اهل علم بودند و پدرش معلم و شاعر بود. درباره تجربه زیسته حسین منزوی باید اشاره کنم که او در چند روستا زندگی می کند که پدرش معلمی می کرده است. به همین دلیل ارتباط او با طبیعت بسیار مهم است. نسبت او با طبیعت با جزئیات برقرار است. در کتاب «از عشق تا عشق» آمده است که مثلا در جایی درباره گیاه بومادران و مواجهه او با آن و درباره جزئیات آن در کتاب منعکس گردیده است. مناسبات پدر بزرگش با مردم بسیار پر رنگ بوده و این پیوند منزوی تا آخرین روزها با مردم بسیار با اهمیت است و هرگز آن را فراموش نمی کند. نمی توان گفت که دنیای رنگارنگی که در قصه های مادرش بود یا دفترچه چرمی پدرش که در آن شعر می نوشت کدام برای شکل گیری شخصیت منزوی پر اهمیت تر بوده است. اما مادرش بسیار قصه می گفت.
حسین منزوی خود نیز بسیار خوب قصه می گفت و قصه گوی بسیار متبحری بود و در همان عوالم احساس می شد که او چگونه از قصه های مادر بهره برده است. منزوی یگانگی عجیبی با مادرش داشت و ارتباط بسیار زیادی با کتاب و مجله داشت و همین ارتباط ، بعدها نیز او را با مجله های مختلف آشنا کرد. تربیت این چنینی بسیار مهم است.
یکی از شخصیتهای تاثیرگذار بر منزوی معلمی است به نام مقصودی در زنجان که زمینه آشنایی منزوی با شعر شاعران و بخصوص ارتباط با شاهنامه را فراهم می کند که این جلسات شاهنامه سیزده سال به طول می انجامد. »
اسماعیلی با اشاره به برخی از خاطرات ثبت شده در کتاب «از عشق تا عشق» چند خظی از صفحه 71 کتاب را مرور و نقش تربیتی پدر را بازگو کرد و ادامه داد:
«وقتی می خواهیم به اندیشه منزوی اشاره کنیم باید ببینیم که آیا حسین منزوی همان حسین منزوی است که ما می پسندیم یا حسین منزوی، حسین منزوی است که بوده است. چیزی که من می دانم و یک سری تجربیات را از سر گذرانده ام این است که حسین منزوی از سال 83 تبدیل به متن می شود و در دسته بندی هایی که می شود این است که منزوی آن می شود که هر کس می پسندد اما باید برای شناخت منزوی باید همه منزوی را خواند و همه منزوی را شناخت یا هر شاعر دیگری که قرار است شناخته شود باید به کمال و تمام شناخته شود. توجه به دسته بندی هایی از نوع آنچه که اشاره شد و با توجه به فهم تحلیل گر درصد بندی می شود، بسیار مکانیکی است و نمی توان بر اساس آن دسته بندی ها منزوی را قضاوت کرد. مثلا منزوی غزلی دارد که جزو غزلهای عصیانی منزوی است و تک تک ما هم ممکن است این را تجربه کرده باشیم:
نشان به نام خود ابلیس زد، جبین مرا
ز کبریای خود آکند آستینِ مرا
نخست پنجه به خون خدا زد و آنگاه
به پنج کفر رقم زد اصول دین مرا
برای آنکه از ایمان به من خلل نرسد
به شک سپرد سرِ رشتهٔ یقین مرا
به بوی آنکه کند غیرت بهشتش داد،
غرابتی ز گنه دوزخ زمین مرا
نخست بر دل حورا، نهاد داغ از زن
سپس به باده ز کوثر ستاند کین مرا
نهاد آینهٔ دانشم به پیش و نمود
به من چنانکه منم نقش راستین مرا
نچیده مانده و پوسیده بود میوهٔ عشق
نمیگرفت به هنگام اگر کمین مرا
نگاه را به من آموخت تا به گستاخی
به آفتاب برد چشم ذّره بین مرا
بدل به صاعقهای کرد و زد به خرمن شب
چراغ طینت او طبع خوشه چین مرا
به استعارهٔ عصیانم آفرینش داد
همانکه سجده نمیکرد آفرین مرا
گلوی من شد و از خاک نعرهای بَر کرد
که آسمان همه شد طنطنه طنین مرا
به نام نامی انسان فرو کشید آنگاه
از آسمان به زمین ربّ العالمین مرا.
این غزل یکی از غزلهای عصیانی منزوی است و کسانی که این نگاه را می پسندند منزوی را اینگونه معرفی می کنند اما شرایط فکری منزوی مثلا مجموع غزل اولی که خواندم و این غزل است. در جلسه ای که درباره مذهب سخن گفته شد به این مسئله اشاره شد که مذهب در ایران یک مسئله فرهنگی است و مواجهه منزوی با مذهب نیز از این جنس است. آنچه که منزوی را شاخص می کند این است که معدل همه دغده ها را ارائه می کند. منزوی هستی شناسی بسیار نظام مندی دارد و در بین شاعران معاصر تعداد اندکی از یک نظام اندیشگی برخوردار هستند. منزوی در واقع هستی شناسی اش عشق است. حتی در منظومه «صفرخان» نیز منزوی با عشق سروکار دارد اگرچه با یک نفر سخن می گوید، شاعر در حقیقت با مردم سخن می گوید. این نگاه مبتنی بر عشق لحظه ای در منزوی تعطیل نیست. شعر سوگ سروده ای که منزوی برای برادرش سروده شعر بسیار مهمی است که اسم آن «سومین» است که کمتر به آن توجه شده است:
به سراغت می آیم
و نامت را با ناخن بر درختی می کَنم
که ریشه هایش را در سومین ساعت در سومین روز از...
همان طور که می بینید حتی در همین سوگ سرود یعنی در سخت ترین لحظات زیستش نگران خود یا نگران برادرش نیست بلکه نگران عشق است. نکته ناگفته درباره منزوی بسیار است که در حد مقدور نکاتی بیان شد. در پایان باید بر این نکته تاکید کنم که حسین منزوی را باید از دریچه چشمان حسین منزوی بشناسیم».
در این نشست حمید رضا وطنخواه، سید رسول معرک نژاد، دکتر اصغر ابراهیمی وینیجه، استاد حداد، استاد رضا جلالی، جواد احمدی، یالوردی و خانم قاسمی از شاعران معاصر شعر خواندند. نشست واژه در ضیافت اندیشه چهارشنبه اول هر ماه در کتابخانه عمومی خمینی شهر برگزار می شود.